رویای دارکــ+رمــان

رویای دارکــ+رمــان

از پیوستنتون به وبلاگم خیلی ممنون امیدوارم خوشتن بیاد کوتاه میگم که چیکار میکنیم تو وبلاگ قراره رمان و سناریو بنویسم و...

سناریو بی تی اس

سناریو بی تی اس

𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 · 1404/2/31 22:25 ·

باهاش قهری و اون میخواد بیاد سراغت ولی میری قایم میشی تو کمد که..

 

 

کوکی- روبروی کمد وایمیسه بهت فرصت میده بیای بیرون وگرنه خودش میاد داخلو..

 

 

تهیونگ-همون لحضه در کمدو باز میکنه بغلت میکنه و میبرتت تو حموم با اب خیست میکنه تا حرصت دراد و تلافی قهرت بشه

 

 

جیمین- گولت میزنه و تو از کمد که میای بیرون گیرت میاره و

 

 

شوگا خیلی خونسرد و شیک میشینه جلو کمد و میگه :اومدی بیرون که هیچ نیومدی تنبیه دارم برات 

 

نامجون-وانمود میکنه حالش بد شده وقتی میای بالا سرش دستتو میگیره و میبنده :گیرت اوردم

 

جین-خیلی سلبیرتی قدم میزاره به بیرون بهت پیام میده هروقت اشتی کردی شاید منم اشتی کردم 

 

 

جیهوپ- دادو هوار میکنه  که مثلا با یکیش دعوا شد وقتی اومدی بیرون حمله میکنه سمتت

و همچنان منی که

و همچنان منی که

𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 · 1404/2/30 23:32 ·

و همچنان منی که منتظرم یه پسر  بیاد بدزدتم  هعی نشد که حوصلم سر رفته دارم با جن ها ارتباط میگیرم 

هوف ولی بیشرفا رو خدا بگم چیکارشون  کنه

برعکس عمل میکنن جن ها هم پرنسس علی شدن هعی خدا شانس مایه

الان  منی که دارم تصورش میکنم 

- به دوست پسر غیرتی

به دوست پسر زورگو(گفته باشم دوست ندارما)

ولی میدونین همه دخترا نمیگم همه بعضیا (که خودمو و مخاطب یه چند نفر دیگه باشه هییی)

خب راستش دخترا از چیزای یهویی و هیجانی خوششون میاد نه نه یهو نرید عکس چیز بفرستین براشون

یهو دیدی پر زد رفت داش

اینطوری که سناریو براش بسازی سناریو خفت کنی این جور چیزا حالا ولش ریدم با این توصیف

هوففففف

به هر حال پسرا گرفتن چی میگم دیگه اره دیگه نگرفته باشین میزنم بمیرین جفت کنینا ایشش

 

تک پارتی غمگین

تک پارتی غمگین

𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 · 1404/2/30 15:24 ·

با بهت بهش نگاه میکردم داشت چیکار میکرد با من با خودش

داد زدم 

-رویا بیا پایین عزیزم خطرناکه میوفتی

با گریه جیغ زد

-نههههههه تو معلوم هست تکلیفت با خودت چیه بهم گفتی بمیر خوب اومدم بمیر دیگه الان چی میگی

با سردرگمی گفتم

-عزیزم من اون موقع عصبی بودم پشیمونم بیا پایین عزیزم

یکم عقب رفتو گفت

-مگر فایده ای دارد به چوب بریده شده از درخت بگویی باغبان پشیمان است؟ْ

شوخی در کار نبود خوابی هم در کار نبود 

یه رویا بود که داشت به حرف من عمل میکرد و منی بودم که پشیمون بودم

-رویا اگه خودتو بندازی منم خودمو میندازم

اونم لحضه ای مات منو نگاه کرد از صدا بغض دارم بهتش برده بود از فرصت استفاده کردم 

از روی اونجا اوردمش پایین محکم بغلش کردم و شونه هام از شدت گریه ای که میکردم میلرزیدن

هیچ فکرشم نمیکردم اینکارو بکنه

- ببخشید رویا عشقم ببخشید خودمو میکشم نمیزارم تو بمیری !دیگه همچین کاری نکن 

سعی میکرد خودشو از دستم نجات بده 

ولی زورش نمیرسید با گریه پرخاش کرد

-ولم کن من میمیرم تو راحت میشی میترسی گردنت بیوفته تو منو کشتی ؟ تو برو من خودمو میکشم بعد رفتنت 

عصبی شدم شدید تکونش دادم و داد زدم

- دیگه همچین حرفی نمیزنی رویا فهمیدی هیچوقتتتت

با بهت نگاهم کرد و اشکی از گوشه چشش ریخت که بقلش کردم

با کات کارگردان از هم جدا شدیم و خندیدم و گفتم -عجب بازیگری هستی تو اوزگه

خندید و گفت- اوه خودتو ندیدی حالا بچه های دستیار اومدن کاپشن هامونو دادن پوشیدیم هوا خیلی سرد بود

کارگردان:-عالی بود بچه ها !

(توی زندگی واقعی این اتفاق افتاده و کارگردان داره سرگذشت این دو بازیگر که توی تصادف حافظه اشونو از دست دادن رو توی فیلم میزاره تا اینا حافظشون برگرده این توی دنیای واقعی توی ایتالیا اتفاق افتاده این دو بازیگر وقتی حافظشون برمیگرده افسردگی میگرن ولی بعد مدت ها حالشون خوب میشه کارگردان بهشون گفت که اینا همش تنها کاری بود که از دستش برمیومد برای برگردوندن حافظشون اون دوتا دوباره باهم زوج شدن)

امیدوارم خوشتون اومده باشه

 

حرفای انگیزشی بی تی اس

حرفای انگیزشی بی تی اس

𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 · 1404/2/30 13:56 ·

شوگا:امیدوارم همه ی کارهایی که دوست دارید و توی رویاهاتونه رو بهش برسید ، حتی اگر رویایی ندارید فقط خوشحال باشید 

نامجون:گر میخوای بقیه رو دوست داشته باشی باید اول خودت رو دوست داشته باشی😌🌈 

 من اومدم که خودم رو دوست داشته باشم برای کسی که هستم، کسی که بودم و کسی که در آینده آرزو میکنم باشم

جیمین:حتی اگه یه کم آسیب دیدم مهم نیست😊🐣

 هیچ وقت بیخیال رویایی که تمام زندگیت دنبالش بودی نشو

هوسوک:گه سخت کار نکنی، نتیجه خوبی هم بدست نمیاری🙂🌅 

 یه لبخند گرم زبان بین المللی مهربونیه

جین:کسایی که میخوان جوون تر به نظر برسن، باید قلبشون جوون باشه🌝✨

بودن تو باعث خوشحالیه🙂 امیدوارم که اینو یادت بمونه

کیم تهیونگ:فراموش کن که چه چیزی به تو آسیب زده، ولی هرگز درسی که ازش یاد گرفتی رو یادت نره😌🌠 

توی رویای کس دیگه ای گیر نیفتین

جونگکوک:تلاش شما رو میسازه.💫 اگه الان نهایت تلاشتون رو نکنین، یه روز پشیمون میشین💔. فکر نکنین که خیلی دیره! روش کار کنین. زمان مییره اما تمرین کردن باعث بدتر شدن چیزی نمیشه😌. ممکنه افسرده بشین ولی این نشون میده که دارین خوب پیش میرین😎☀️

 زندگی بدون انگیزه عین این میمونه که مرده باشی

بی تی اس:

همه خاطرات بد رو پاک کن. دست همدیگه رو بگیرین و لبخند بزنین😄☄️

 

دوباره صبح میشه.... هیچ تاریکی ای، هیچ فصلی ابدی نیست😃🦋

 

اگه نمیتونی پرواز کنی، بدو! ما امروز زنده میمونیم😜🌊

 

راه خودت رو برو. حتی اگه برای یه روز زندگی میکنی، یه کاری بکن. نقاط ضعفت رو بزار کنار😌🍒 

 

 

 

 

تک‌تک این کلمات قلب خیلی‌ها رو به درد میاره🥺

امیدوارم انگیزه‌تون با خوندن این جمله‌های قشنگ زیاد شده باشه🧠💪🏼🌈

 

 

یادمون نره که BangTan boyS انسان های زیادی رو با آهنگ ها و همین جملات قشنگ نجات دادن🌤️🌸

خب امیدوارم که چشم حسود بترکه😂

تا مطلب بعدی بابای ayrsa🌼

قلب شکسته

قلب شکسته

𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 · 1404/2/30 13:47 ·

قلب که بشکنه دو تیکه میشکنه ولی دفعه بعد چی ده بار دفعه بعدی صد بار دفعه بعد ترش هزار بار انقدری که دیگه نه بشه جمعش کرد نه بشه شمردش 

میگن قلب استخون نداره پس چیو میشکونید و درست میکنید

روح ادما با کارایی که میکنید تکون میخوره روح ادما لب مرزه از مرز بگزره دیگه نمیبینیشون

بیاین دو روز مونده به زندگیمون باهم خوش باشیم تا بعدا حسرتش نمونه رو دلمون دشمنی نکنیم تا حسرت خوبی های نکرده رو دلمون نمونه

میدونی بی محلی بدترین درده ادما متوجه درد بقیه میشن ولی نمیتونن جز درد خودشون درد کس دیگه ای رو ببینن

نمیخواین بهم دیگه اعتماد کنین؟

نمیخواین دو روز مونده به اخر زندگیتون باهم دیگه خوش باشین حداقل به فکر خودتون باشین اگه به فکر اونا نیستید

رمان دختر بــد پارت ۵

رمان دختر بــد پارت ۵

𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 · 1404/2/30 12:29 ·

مات به جسم بی جون مری که بیهوش افتاده بود روی زمین نگاه کردم خون سرش داشت میریخت به خودم اومد با شدت درو هل دادم که صدای بدی ایجاد کردم زود رفتم سمتش بغلش کردم سعی کردم بهوشش بیارم

- مری جونم پاشو  مریی

زود رفتم سمت گوشیم و به اورژانس زنگ زدم  با چشمای اشکی بالای سر مری وایساده بودم که صدای در اومد زود بازش کردم که افراد اورژانس زود اومدن داخل و مری رو برانکارد گذاشتن و بردن

با استرس دنبالشون رفتم و نشستم تو ماشین اورژانس 

...

چند ساعتی بود نشسته بودم خبری از دکتر نبود حرصی پا شدم که همزمان دکتر از اتاق اومد بیرون زود رفتم سمتش

- دکتر چیشد؟

با نگرانی نگاش کردم که با لحن گرمی گفت

-سرش اسیب دیده ممکنه بره تو کما ولی مراقبت ویژه براش میزارم فعلا نمیتونید ببینیش چون ممکنه بره تو کما

سری تکون دادم که رفت ضعف کرده رو صندلی نشستم و سرمو گرفتم

- همش تقصیر خودمه خودم نباید میزاشتم بره باید نمیزاشتم قرار داد ببنده من که میدونستم اینطوری میشه

-انقدر سرزنش نکن خودتو

با صدای مارسلو سرم با شدت بالا اومد زود پا شدم تو دهنی محکمی کوبیدم تو دهنش که با بهت نگاهم کرد از گوشه لبش خون چکه میکرد 

-چیکار  میکنی

-همش تقصیر تو بابامه من که میدونم شماها اینکارو کردین مگه نه 

پوزخندی زد و گفت

-کافر همه را به کیش خود پندارد یقشو محکم گرفتم و کشیدم سمت خودم با لحن اروم و خشنی گفتم

-ببین برا من سسشعر نباف !من ختم روزگارم من که میدونم یچی زیر سرتونه 

نیشخندی زد و سرحال گفت 

- اوکی !خود دانی بچرخ تا بچرخیم یقشو محکم ول کردم که سکندری خورد چند دیقه بی حس همو نگاه میکردیم که پرستاری اومد و گفت

-همراه بیمار مریسن

رفتم سمتش

-بله؟

نگاهی بهم انداخت 

- این برگه رو لطفا امضا کنید 

چشم ریز کردم خواستم برگه رو بخونم که گفت

-خانوم زود باش دیگه وقت ندارم 

پوزخندی زدم و برگشتم سمت مارسلو و گوشه ابرومو خاروندم دو ضربه به شقیقم زدم و گفتم

-مارسلو ببینم فک کردی من احمقی چیزی ام خره؟!

با تعجب نگاه کرد و خندید رو به پرستار گفت که بره و برگشت سمتم

-از اون چیزی که فک میکردم زرنگ تری

ابرویی بالا انداختم

- من زرنگ نیستم تو زیادی احمقی

اخمی کرد و گوشه لبشو خاروند حرصی زیر لب چیزی گفت با فاصله از من روی یه صندلی دیگه نشست

رمان(خطری پنهان جلوی چشمانم )پارت ۲

سرجام موندم که صدای نکره ویلیام بلند شد

-به خانوم خانوما این موقع شب سمت خلیج بندر چیکار میکنی ؟

بدون اینکه اهمیتی به حرفش بدم گفتم

-اون چاقوتو از رو کمرم وردار

نیشخندی زد و ولم کرد که سریع برگشتم سمتش حالش انگار خوب نبود

-چته ویلیام باز چی خوردی تو مگه قرار نبود امروز منو تو یکی از کشتی ها ببری هان

ابرویی بالا انداخت و با خنده رو شن ها دراز کشید و گفت

-هوف من کاره ای نیستم یکی دیگه قراره کمکت کنه یکم دیگه میرسه

عصبی لگدی به پهلوش زدم 

-خودتو جمع کن برو  پیش دوست دخترت احمق باز خودتو به باد دادی

سری تکون داد حالش بهتر شده بود که پا شد رفت

-سلام بانو

با صدای کسی برگشتم سمتش دستم رفت سمت چاقوم که دستاشو برد بالا و گفت

-دسایس بانو دسایس

نفسمو دادم بیرون چاقورو گذاشتم رو کمرم رمزمون دسایس بود

-کجاس؟

با سوالم به خودش اومد گفت کشتی اونور خلیجه یکم دیگه توقف میکنن اینجا سری تکون دادم

.....

سریع  پشت جعبه ای قایم شدم که

 همون مرد که قرار بود کمک کنه هم کنار من قایم شد افراد خدمه که رفتن یواشکی رفتیم سمت انباریشون

مرد :-ویکتور کجایی

کسی که صدا زده بود از اتاقی بیرون اومد و دستکش های چرمشو در اورد و گفت 

-پس ایشون مهمون ما هستن 

به من اشاره کرد که اخمی کردم و گفتم 

-کجا باید برم 

با سر به یه اتاق اشاره کرد و گفت

-هیچکس به اون اتاق نمیره حتی کاپیتان به ندرت میره اونجا میتونیم تا جزیره دیگو گارسیا ببریمت 

سری تکون دادم خواستم برم سمت اتاق که گفت

-به هیچ چیز به هیچ وجه دست نزن خودم شبا بهت سر میزنم کوچکترین جابجایی ممکنه کاپیتان شک کنه

همونطور که پشتم بهش بود سری تکون دادم رفتم داخل اتاق و درو بستم صدای مکالمشون میومد بیخیال اونا اتاقو دید زدم

نشستم زمین وسایلمو باز کردم  همچیو اورده بودم 

 

 

رمان(با من بازی ؟!)پارت۲

رمان(با من بازی ؟!)پارت۲

𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 · 1404/2/29 22:09 ·

تو یه حرکت دستمو گرفت و بلندم کرد

تو چشماش خیره شدم  خم شد روی صورتم و گفت

-حوصلم سر رفته !میخوای یه بازی شروع کنیم

نمیدونم چم شده بود ثانیه به ثانیه روانی تر و هیستریک تر از قبل میشدم 

جیغی زدم و موهامو گرفتم و کشیدم

- انقدر این کلمه رو نگو نگوووووو

خنده ترسناکی سر داد با بهت نگاهش کردم حتما از بیماری روانی که گرفته بودم خبر داشت حساسیتم به کلمه بازی بود

این بد بود من توی یمارستان داشتم خوب میشدم ولی با این وعض حس میکنم دارم روانی میشم دوباره

-کدوم کلمه بازی رو میگی من که چیزی نگفتم فقط گفتم یکم بازی میکنیم

با تصور دخترک توی خوابم جیغ خفه ای کشیدم افتادم زمین یه گوشه مچاله شدم از این بدم میومد

خندیدو اومد جلو

-خیلی این حالتتو دوست دارم

بدرکی زمزمه کردم هسیستریک شروع کردم به خندیدن با دیدن لیوانی کنار تخت

 

رمان(با من بازی؟!)پارت ۱

رمان(با من بازی؟!)پارت ۱

𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 · 1404/2/29 14:59 ·

-با من بازی میکنی ؟!

با وحشت به دختر روبروم خیره شدم موهای سفید و چشمانی سیاه 

داشت نزدیکم میشد که پا به فرار گذاشتم و از اون جاده دور شدم نفس نفس زنان خم شدم با دیدن دخترک تو فاصله چند متری صورتم 

جیغی کشیدم 

-از جونم چی میخواییییی!

-جونتو

با حرف دخترک ترسیده باز فرار کردم چرا این شهر توش کسی زندگی نمیکرد اخه

یهو چراغی روی سرم روشن شد و حرف دخترک در ذهنم اکو شد

- با من بازی کن!

و یهو

سناریو بی تی اس پارت اول

سناریو بی تی اس پارت اول

𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆 · 1404/2/29 13:06 ·

وقتی بوسش میکنی

کوکی - همکاری میکنه

تهیونگ - خجالت میکشه

جیمین- یه جیغ فرا بنقش بخاطر ذوقش میکشه

جین - اول مات به یه گوشه خیره میمونه یهو بغلت میکنه میرینی اتاق

جیهوپ شیطون میشه و میگه - عاشقم شدی ؟اگه اینطوریه هر روز باید ۱۰ تا از این بوسا بدی(خاک بر سرم)

نامجون- خودتون نامجونو میشناسید دیگه یهو میره تو کار

شوگا -اولش یکاری میکنه حس بدی بگیری فک کنی بدش اومده ولی یهو خودش میبوستت