
رمان دختر بـــد ! پارت ۲

- دوباره
با تعجب گفت
- همین الان زدمت فلج شدی نکنه میخوای بمیری جوجه؟
اخمی کردم حالم بهم میخورد از این کلمه داد زدم
- میگم بزنننن یالا ..
با سرعت اومد سمتم خواست مشت بزنه چرخشی زدم وجا خالی دادم زیر پاشو که خالی کردم یقشو گرفتم
و کوبیدمش زمین خندید-خوبه یچی یاد گرفتی ازم جوجه
خواستم بزمش ولی یهو..