همسایه جون..!!

با بدبختی خونه رو تمیز کردم هوفی کشیدم و نشستم رو مبل یهو یادم افتاد گوشیم پایین مونده
زود بلند شدم و درو باز کردم و همینکه خواستم برم تو اسانسور با یکی برخورد کردم لامصب از سنگ بود دستمو گذاشتم رو سرم و سرمو بلند کردم که
به یارو بتوپم که با دیدن صورتش مات موندم زود به خودم اومدم با اخم نگاش کردم که اونم اخم کرد و با عصبانیت منو نگاه میکرد با دیدن قهوه ای که دستش بود روی پیرهنش رییخته بود نیشم شل شد زود خودمو جمع کردم
-چیه
ابروش بالا پرید
+چیه؟دختر زدی لباسمو به گند کشیدی
نیشخندی زدم و دست به کمر از بالا تا پایینشو نگاه کردم
-اولم شما مقصری جلوی خودتو نگاه نمیکردی و تو گوشیت بودی بعدشم قهوه مال من نبود که بگم اره تقصیر منه من ریختم ؟!!
بدبخت تعجب کرد که کنارش زدم ولی یهو سرجام خشکم زد چون حس کردم گوشی که دستش بود مال من بود
چشم ریز کرده گوشیو نگاه کردم که بلهههههه مثل همیشه اومدم یکم قپی بیام ریده شد تو این قپی اومدنم
برگشتم سمت پسره
-میشه بپرسم گوشیو از کجا ورداشتین؟
با نهایت تخم سگی ابرو بالا انداخت
-ببخشید ولی چرا باید بهت توضیح بدم؟
رفتم جلوش و با نهایت ک..صککشی تو وجودم بود گفتم
+چون که گوشی که دستته گوشیه منه و تو پارکینگ جاش گذاشته بودم
و دستمو دراز کردم که گوشیو بده بهم ولی بیشعور گاو گوشیو انداخت تو جیبش
-و اگه ندم
حرص تموم وجودمو پر کرد رفتم سمتش و انگشت اشارمو بالا بردم و گفتم
+ببین اق پسر این گوشی مال منه و تو حق نداری بدون اجازه ورش داری