دختر بد! پارت 10

شاید اون بهشتی که میگن این دور وراست !...
بزنین ادامه مطلب
رمزرمان دختر بد:gerl bad
نیم نگاهی بهش انداختم برا چی عصبی بود چه سریع هم اومد دنبالم مشکوک بود
اخم کردم و رفتم سمت موتورم و سوارش شدم و همونطوری لب زدم
-ازت بدم میاد ولی اگه میخوای یکم رو خشمت کار کنی بیا بریم باشگاه
از جاش بلند شد و بی حوصله نشست که یهو گازشو گرفتم یا خدایی گفت و سفت ترک موتور رو چسبید
خندم گرفت ادم انقدر ترسو و مغرور؟
تو چند دیقه رسیدیم باشگاه محکم ترمز گرفتم که با قیافه پریشونی هوفی کشید و گفت:
-تو هیچوقت کسیو با خودت سوار موتور نکن
ایشی گفتم و کلاهمو پرت کردم سمتش که گرفت
-بیا داخل زر زر نکن حوصله ندارم
قیافه پوکرش همینطوریشم قابل پیشبینی بود و خودمو انداختم رو تشک مبارزه به سقف نگاه کردم اتفاق ها خیلی سریع میوفته همچی داره سردرگمم میکنه
چشامو بستم یهو یه چیزی محکم خورد به دیوار سریع بلند شدم با دیدن مارسلو که مشت میزد به دیوار تعجب کردم سریع رفتم سمتش و گفتم
-مارسلو بس کن میمیری بدبخت
بی اهمیت به مشت زدن ادامه داد که یقشو گرفتم و سمت خودم چرخوندمش و دستاشو گرفتم و خیره به چشاش گفتم
-به خودت بیا باشگاه ننت نیستش که دیوارشو خراب میکنی
اگه به من بود کتکش میزدم ولی این عصبانیتش الان هرکاری میکردی مثل باد زدن اتیش بود
یهو سردرد فجیعی گرفتم و دست پام شل شد رو زمین نشستم که مارسلو با نگرانی گفت
-خوبی؟چی شد؟